نامه ای به موعود
مدّتهاست که منتظرِ آمدنت هستیم. مىبینى چقدر انتظار مى کشیم! امّا تو در بینِ ما نیستى! امّا نه مادر مى گوید: آقا در بینِ ما هست و این ما هستیم که نمیتوانیم ایشان را درک کنیم، چون ما بندهه اى گنهکارى هستیم. اصلاً خانه ما بدونِ حضورِ تو جورِ دیگرى شده، گلهاى باغچه خانه مان پژمرده اند و شکوفه اى ندارند و… تو گفته اى که: خواهى آمد و من سالهاست که منتظرِ حضورت هستم.
هر روز به استقبالِ روزى که خواهى آمد، غروبها میروم روىِ ایوان خانه مان. روىِ چهارپایه سفیدم مینشینم تا وقتى آمدى مانندِ شبنمى بر گلبرگِ وجودت باشم؛ سر در آغوشِ مبارکت بگذارم و با دیدههاى پُراشک، از درددلهایم برایت بگویم.
آقا جان! دیگر بزرگ شده ام، امّا هنوز تو نیامده اى. دوست دارم وقتى قرار شد که بیایى همه چیز را فرا گرفته باشم تا تو را بهتر بشناسم، آنگاه جزو یارانِ منتظرت باشم.
…در خانه مان تنهاى تنهایم و این یادِ توست که مرا از تنهایى درمی آورد. ما همه مان یعنى بابا و مامان، خودم و برادرم هِزارجور حرف داریم که با تو میگوییم و تو فقط از آن سوى مهتاب و از پشتِ ابرهاى سفید به ما لبخند میزنى. وقتى مادر براى آمدنت اشک میریزد تو صحبتهایش را میشنوى. این را مادر به من گفته.
امروز، جمعه است. پدر میگوید: جمعه اختصاص به آقا و مولایمان دارد و من هم به اُمید آنکه در این روز بیایى جورِ دیگرى میشوم.
…دلم را مهربانتر میکنم، براى این کار از مادر، محبّت را قرض میگیرم و قلبم را قاب تا از خوشحالى نپرد! دست و صورتم را هم میشویم، موهایم را شانه میکنم، لباس مرتّبى میپوشم و جیبهاى شلوارم را از گل یاس پُر میکنم. تو دوست دارى که ما اینگونه باشیم. باغچه ها را تمیز مىکنم و حیاطِ خانه را آب و جارو، پنجرههاى خسته مان را هم دلدارى میدهم و گلدانهاى کُهنه را از زیرزمین مى آورم، داخلشان شمعدانى میکارم و میگذارم لبِ پنجره ها، روى هر کدام از پله هایمان را گلدانهاى یاس میگذارم و دست به دعا برمیدارم!
شب شده است امّا هنوز تو نیامده اى. باران شروع به باریدن کرده است و لباسهایم را خیس کرده. پنجره ها دوباره گریهشان میگیرد و گلهاى باغچه به هم میخورند. پدر، چراغها را روشن میکند و من پنجره ها را میبندم و میروم روى ایوان، روى چهارپایه سفیدم مینشینم.
چقدر حیاطِ خانه مان، روزهاى جمعه و شبهاى بارانى اش زیبا مىشود و اصلاً جمعه ها زیباست! گرماى وجودم با گرماى سوزهاى گریه مادر چقدر دلچسبند و من تصمیم میگیرم که از این به بعد، در نمازهایم بیشتر صدایت کنم تا زودتر بیایى و جمعه ها این قدر انتظارت را نکشم.
میخواهم مثل تو شوم، میدانم که نمیشود امّا من تصمیمِ خودم را گرفته ام. پس زودتر بیا.
مهدى رمضانى متین – قم
این نامه هایی که نوشته میشه کی بدست امام زمان میرسونه؟صرفا مجازیه یا جایی هست ک ببرن تحویل بدن؟
اگر ممکنه راجبه چاه جمکران هم مطلب بزارین.میگن خرافاته آره؟
این نامه ها در قالب دلگویه و دلنوشته در فضای مجازی نشر داده میشه .اما هر کسی در هر جای عالم با صدق و صفای باطن و با اخلاص با امامش حرف بزنه یا قلم بزنه و خطاش رو امام زمانش قرار بده توجه امام شامل حالش میشه.در مورد چاه چمکران هم ان شاء الله مطلب خواهیم زد.