مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

نامه ای به موعود

۴-۱

مدّتهاست که منتظرِ آمدنت هستیم. مى‏بینى چقدر انتظار مى‏ کشیم! امّا تو در بینِ ما نیستى! امّا نه مادر مى‏ گوید: آقا در بینِ ما هست و این ما هستیم که نمیتوانیم ایشان را درک کنیم، چون ما بنده‏ه اى گنهکارى هستیم. اصلاً خانه ما بدونِ حضورِ تو جورِ دیگرى شده، گلهاى باغچه خانه‏ مان پژمرده ‏اند و شکوفه‏ اى ندارند و… تو گفته ‏اى که: خواهى آمد و من سالهاست که منتظرِ حضورت هستم.

هر روز به استقبالِ روزى که خواهى آمد، غروب‏ها می‏روم روىِ ایوان خانه ‏مان. روىِ چهارپایه سفیدم می‏نشینم تا وقتى آمدى مانندِ شبنمى بر گلبرگِ وجودت باشم؛ سر در آغوشِ مبارکت بگذارم و با دیده‏هاى پُراشک، از درددلهایم برایت بگویم.

آقا جان! دیگر بزرگ شده‏ ام، امّا هنوز تو نیامده‏ اى. دوست دارم وقتى قرار شد که بیایى همه چیز را فرا گرفته باشم تا تو را بهتر بشناسم، آنگاه جزو یارانِ منتظرت باشم.

 

…در خانه ‏مان تنهاى تنهایم و این یادِ توست که مرا از تنهایى درمی آورد. ما همه ‏مان یعنى بابا و مامان، خودم و برادرم هِزارجور حرف داریم که با تو می‏گوییم و تو فقط از آن سوى مهتاب و از پشتِ ابرهاى سفید به ما لبخند می‏زنى. وقتى مادر براى آمدنت اشک می‏ریزد تو صحبتهایش را می‏شنوى. این را مادر به من گفته.

امروز، جمعه است. پدر میگوید: جمعه اختصاص به آقا و مولایمان دارد و من هم به اُمید آنکه در این روز بیایى جورِ دیگرى می‏شوم.

…دلم را مهربانتر می‏کنم، براى این کار از مادر، محبّت را قرض میگیرم و قلبم را قاب تا از خوشحالى نپرد! دست و صورتم را هم می‏شویم، موهایم را شانه میکنم، لباس مرتّبى میپوشم و جیب‏هاى شلوارم را از گل‏ یاس پُر میکنم. تو دوست دارى که ما اینگونه باشیم. باغچه‏ ها را تمیز مى‏کنم و حیاطِ خانه را آب و جارو، پنجره‏هاى خسته‏ مان را هم دلدارى می‏دهم و گلدانهاى کُهنه را از زیرزمین مى ‏آورم، داخلشان شمعدانى میکارم و می‏گذارم لبِ پنجره ‏ها، روى هر کدام از پله ‏هایمان را گلدانهاى یاس می‏گذارم و دست به دعا برمی‏دارم!

شب شده است امّا هنوز تو نیامده‏ اى. باران شروع به باریدن کرده است و لباسهایم را خیس کرده. پنجره ‏ها دوباره گریه‏شان می‏گیرد و گلهاى باغچه به‏ هم ‏می‏خورند. پدر، چراغها را روشن میکند و من پنجره ‏ها را می‏بندم و میروم روى ایوان، روى چهارپایه سفیدم می‏نشینم.

چقدر حیاطِ خانه ‏مان، روزهاى جمعه و شب‏هاى بارانى ‏اش زیبا مى‏شود و اصلاً جمعه‏ ها زیباست! گرماى وجودم با گرماى سوزهاى گریه مادر چقدر دلچسبند و من تصمیم می‏گیرم که از این به بعد، در نمازهایم بیشتر صدایت کنم تا زودتر بیایى و جمعه‏ ها این قدر انتظارت را نکشم.

می‏خواهم مثل تو شوم، میدانم که نمیشود امّا من تصمیمِ خودم را گرفته‏ ام. پس زودتر بیا.

مهدى رمضانى متین – قم

اشتراک گذاری
2 دیدگاه ها
  1. نیلو می گوید

    این نامه هایی که نوشته میشه کی بدست امام زمان میرسونه؟صرفا مجازیه یا جایی هست ک ببرن تحویل بدن؟
    اگر ممکنه راجبه چاه جمکران هم مطلب بزارین.میگن خرافاته آره؟

    1. montazer می گوید

      این نامه ها در قالب دلگویه و دلنوشته در فضای مجازی نشر داده میشه .اما هر کسی در هر جای عالم با صدق و صفای باطن و با اخلاص با امامش حرف بزنه یا قلم بزنه و خطاش رو امام زمانش قرار بده توجه امام شامل حالش میشه.در مورد چاه چمکران هم ان شاء الله مطلب خواهیم زد.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.