من گریه می کنم که مصفا کنی مرا
شاید غبار چادر زهرا کنی مرا
ابن الکریم بر در تو سائل آمده
دور از کرامت است ز سر وا کنی مرا
این روزها بدون تو ما گریه می کنیم
بی تو میان خوف و رجا گریه می کنیم
چشمان جاده از غم هجرت پر آب شد
قلب قلم به دست دل من کباب شد…