مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

داستان سیمرغ- جهان منجی میخواهد

داستان سیمرغ رو که همه بلدن، همه. ماجرا از این قراره که پرنده‌های دنیا می‌دونستن یه پادشاه دارن به اسم سیمرغ که روی قله‌ی قاف زندگی می‌کنه. یه روز یه عالمه پرنده تصمیم می‌گیرن برن و جناب سیمرغ رو از نزدیک ببینن. چندتاشون که همون اول راه، توزرد از آب درمیان و بهانه‌های مختلف میارن و بی‌خیال دیدار سیمرغ می‌شن. یه عده‌ی زیادشون هم وسط‌های راه، کم میارن و از پا درمیان و عطای دیدن سیمرغ رو به لقاش می‌بخشن. می‌مونن یه گروه کوچیک که همه‌ی سختی‌ها رو دوام میارن و هرطور شده خودشون رو می‌رسونن به قله‌ی قاف اما سیمرغ رو نمی‌بینن و حسابی می‌خوره توی ذوقشون. یهو یه نگاه می‌کنن به خودشون و می‌بینن عه! خودشون سی‌تا مرغن! یعنی خودشون سیمرغن!

به نظرم این داستان تمثیلی، مصداق انتظار هم هست. ما منتظرها مثل همون پرنده‌هاییم که می‌خواهیم به سیمرغ عزیزمون برسیم، البته سیمرغ ما واقعاً وجود داره. خیلی‌هامون وسط‌های جاده‌ی انتظار، مسیرمون عوض می‌شه اما یه عده‌ی محدودی بالأخره امامشون رو می‌بینن؛ کسانی که شبیه امامشون هستن. آره! منتظر واقعی، آینه‌ی امام زمانه. وقتشه یه نگاه به خودمون بندازیم و ببینیم چه‌قدر شبیه امام زمانیم؟ چه‌کار کنیم که شبیهشون بشیم؟ چه کار نکنیم که شبیهشون بشیم؟ نکنه مثل اون پرنده‌های اول داستان، توزرد از آب دربیاییم!

 

#منجی  #جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ  #savior

اشتراک گذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.