مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

فاطمه زهرا(س)در حجه الوداع و غدیر خم

جنب و جوش فوق‏العاده‏اى
که «مدینه» را در کام خود فروبرده بود، به این خاطر بود که پیامبر عالیقدر اسلام صلى
اللَّه علیه و آله و سلم اعلام داشت مى‏خواهد حج وداع انجام دهد. خبر انجام آخرین حج
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مردم شهر را به تحرک و رفت و آمدهاى شتاب‏آمیزى
واداشت و قبایل و چادرنشینهاى اطراف را هم تا آنجا که از این دعوت اطلاع یافته بودند،
به داخل شهر کشاند. مدینه شاهد روزهاى شادى و شکوهمندى بود.

آنان که دعوت پیامبر صلى
اللَّه علیه و آله و سلم را دریافت کرده بودند، از شهرها و نقاط مختلف بلاد اسلامى
و حجاز دسته دسته به «مدینه» شتافته و آنگاه که با شهر انباشته از جمعیت روبه‏رو شدند،
در اطراف شهر چادر زدند و اسکان یافتند تا در مراسم حج در کنار رسول خدا شرکت جسته
و مناسک حج را از فرستاده خدا آموخته و عملى گردانند.

دوشنبه پنجم ذیقعده سال
دهم هجرت است، بیست و سه سال از رسالت پیامبر گذشته و حضرتش در بهار شصت و سومین سال
زندگى خود قرار دارد. او در مدینه غسل انجام داد، دو قطعه پارچه ساده را به عنوان لباس
به تن پوشاند و در حالى که محاسن را شانه زده و بدن را خوشبو نموده، و چون نگینى درخشان
در میان اعضاء خانواده، یاران مهاجر و انصار و دیگر مسلمانان قدم برمى‏داشت، میدنه
را ترک گفت.

پیامبر صلى اللَّه علیه
و آله و سلم نماز ظهر را در مسجد مدینه به جماعت برگزار کرد، اما نماز عصر را در مسجد
«شجره» که آن روز تا شهر ده کیلومتر فاصله داشت، به جاى آورد و در حالى که جامه‏هاى
احرام را به تن کرده بود، از جلو یاران و همراهان که تعداد آنان به نود یا یکصد و بیست
و چهار هزار تن مى‏رسید، (۱) بیابان سوزان حجاز را لبیک‏گویان به شوق دیدار کعبه پیش
گرفتند.

آهنگ درهم پیچیده‏ى زنگهاى
شترهایى که کاروانیان را حرکت مى‏دهند، در سکوت شب صحرا، آواى دلارامى را پدید آورده
است. ماه، در شبهاى اوائل ماه، زود به آغوش غروب مى‏خرامد و شب را در سکوت مطلقى فرومى‏برد
تا «شیران روز» که اکنون «راهبان شب» گردیده‏اند با نور ضمیر خویش به اوراق کتاب هستى
بنگرند و زمزمه شبانه آنان را از خاک به افلاک اوج گیرد.

کاروان حج به پیشوایى محمد
صلى اللَّه علیه و آله و سلم راه مکه را ادامه مى دهد. زمینهاى ریگزار و خاموش حجاز
زیر پاى هزاران مرد و زن که لبیک آنان به طور بى‏سابقه‏اى فضا را پر کرده است، مى‏لرزد
و راهیان این سفر تاریخى، ضمن اینکه در هر منزلگاهى براى استراحت و خوردن غذا توقفى
دارند، به راه ادامه مى‏دهند.

فاصله مدینه تا مکه حدود
نود فرسنگ است، کاروانها به طور معمول این فاصله را ده روز مى‏پیمودند. این کاروان
عظیم هم، در حالى که دوشنبه از مدینه بیرون آمده، پس از پنج روز راهپیمائى صبحگاه پنجشنبه
روز ششم به «ابواء» رسید. سرزمین «ابواء» براى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم
حساب دیگرى دارد، بوى دیگرى مى‏دهد. آن زمین سالها قبل «آمنه» مادر محمد صلى اللَّه
علیه و آله و سلم را در آغوش پنهان ساخته و اکنون رسول خدا بر تربت مادر رسیده و با
چند قطره اشک مزار مادر را شستشو مى‏دهد، و اندکى بیش از سایر منازل، اقامت مى‏کند
تا مهر مادر را پاس دارد. پیامبر دوست مى‏دارد اندکى بیشتر هم بر مزار مادر توقف کند،
اما رسالت عظیم‏تر حج، این فرصت را از او مى‏گیرد، و ناچار از آن منزل حرکت مى‏کند
و همچنان این سالار بزرگ بر هدایت همراهان به راه شبانه‏روزى ادامه مى‏دهد.

کاروان عظیم حج هزاران نفرى
رسول خدا که فاطمه اطهر علیهاالسلام، همسران پیامبر، اسماء دختر عمیس و زنان دیگرى
در آن حضور دارند، فرسنگها راه را پشت سر گذاشت. در حالى که شترانى را هم براى قربانى
از مدینه همراه خود آورده بودند. آنها خسته و فرسوده به نظر مى‏رسیدند، پس از عبور
از سرزمین «جحفه» شب یکشنبه، چهارم ذیحجه، در منزلگاه «ذى‏طوى» که در نزدیکى مکه قرار
داشت، توقفى کردند و پس از اداى نماز صبح همان روز، از گردنه «کواء» وارد مکه شدند،
از درب «بنى‏شیبه» به مسجدالحرام آمدند و به اعمال حج پرداختند. (۲)

پیامبر صلى اللَّه علیه
و آله و سلم و کاروان همراه، طواف کردند، نماز خواندند، سعى صفا و مروه انجام دادند،
از زمزم نوشیدند، دعاى فراوانى سر دادند و به این ترتیب اعمال عمره آنان تازه پایان
یافته بود که على علیه‏السلام هم پس از مأموریت «یمن» براى شرکت در مراسم حج رسول خدا،
که از آن با اطلاع بود، خود را به مکه رسانید و پس از انجام اعمال به ملاقات رسول خدا
صلى اللَّه علیه و آله و سلم و فاطمه علیهاالسلام شتافت. (۳)

این کاروان از روز یکشنبه
تا پنجشنبه هشتم ذیحجه به مدت چهار روز در مکه توقف داشت، بعد از ظهر همان روز، که
«یوم ترویه» نام دارد افراد، در حالى که غسل کرده و لباس احرام به تن پوشیده بودند،
براى اعمال حج روانه سرزمین «منى» شدند و پس از توقف در «منى» صبح روز نهم ذیحجه، به
بیابان عرفات وارد گردیدند. (۴)

سخنرانى پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله و سلم در عرفات، یک منشور عمیق اعتقادى، اخلاقى، حقوقى و سیاسى است. که
آن را شمرده شمرده ایراد مى‏فرموده، گاهى توقفى مى‏کرده و حتى براى اینکه همه هزاران
مخاطب، همه مطالب را بشنوند «ربیعه بن امیه بن خلف» گفتار او را با صداى بلند و به
طور شمرده براى دیگران تکرار مى‏کرد.

فرازهائى از آن خطابه
مهم به این ترتیب است:

– اى مردم! به سخن من درست
گوش فرادهید، شاید بعد از این، در این مکان دیگر مرا نبینید و آخرین دیدار من با شما
در این مکان باشد!

– اى مردم! شما مى‏دانید،
این سرزمین، این ماه و این روز، همه محترمند، و خداوند هم جان و مال همگان را محترم
شمرده و هیچ‏کس حق تجاوز به مال و جان کسى را ندارد.

– اى مردم! درباره رعایت
حق زنان به شما سفارش مى‏کنم، آنان امانتهاى الهى در دست شما مى‏باشند، از آنان کامجوئى
مى‏کنید، خداوند آنان را براى شما حلال گردانیده، و درباره لباس و خوراک و خوشرفتارى
نسبت به آنان نباید هیچ گونه مسامحه‏اى داشته باشید.

– اى مردم! مسلمان برادر
مسلمان است و هرگز نباید درباره او غیبت و حیله و خیانت روا دارد و در جان و مال او
تجاوز نماید.

– اى مردم! مبادا بعد از
من راه کفر و گمراهى را پیش گیرید و به راه اختلاف و سرگردانى روى آورید، زیرا من براى
پس از خود، دو یادگار به جاى مى‏گذارم که اگر بدان پناه برید هرگز گمراه نخواهید شد.

آن دو یادگار: کتاب خداوند
و عترت من که اهل‏بیتم مى‏باشند، هستند. (۵)

بارى، سخنرانى پیامبر صلى
اللَّه علیه و آله و سلم در عرفات پایان یافت، در طى آن دوازده بار اللهم اشهد گفت
و خداوند را در آن سرزمین مقدس به گواهى خواند و در فاصله‏هاى سخن، که «ربیعه» آن را
جمله جمله به گوش افراد مى‏رسانید، در جواب رسول خدا، که مى‏فرمود: «الاهل بلنت؟ آیا
من رسالت خود را انجام دادم؟» هزاران مرد و زن مسلمان حاضر در صحراى عرفات، سخنان و
انجام رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را تأیید کردند و پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله و سلم سفارش کرد، این مطالب را افراد حاضر وقتى به شهر و دیار خود برگشتند
دیگران هم برسانند. (۶)

پیامبر صلى اللَّه علیه
و آله و سلم در «منى» و پس از آن هم سخنرانیها و مطالبى براى همراهان بیان داشته است،
اما چیزى که دل همراهان، را غم‏آلود ساخته، آن جمله رسول خداست: «در این مکان دیگر
مرا نخواهید دید!» از سوى دیگر یک گروه چهارده نفرى از کفار و منافقین هم در صدد قتل
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم برمى‏آیند و مى‏خواهند به وسیله آب مسموم، یا رم
دادن شتر آن حضرت در کوهها، وجود نازنینش را از میان بردارند که با عنایت خداوند موفق
نمى‏شوند. (۷)

به هر حال، اعمال حج پایان
مى‏یابد و پس از چند روز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و همراهان و همه حاجیان
مکه را ترک مى‏گویند و راه وطن را پیش مى‏گیرند. در بازگشت. در سر هر کسى سودائى است،
اما رسول خدا به آینده مى‏اندیشد، او براى امت بسیار زحمت کشیده و شدیدا نگران است.

قرآن کریم مسئله‏ى دلسوزى
و عشق و علاقه پیامبر به اسلام و امت مسلمان را با تعبیر:

«… عزیز علیه ما عنتم،
حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (۸) بیان فرموده است. وجود رسول خدا رحمت است، ناراحتى
آینده امت بر قلب او سنگینى مى‏کند و براى نجات و آسایش امت حرص شدید و تلاش فراوان
دارد. رسول خدا، براى پس از خود و آینده اسلام عزیز نگران است، او هیچگاه امت را بدون
سرپرست نمى‏گذاشت. در سال هفتم هجرت هم که براى شرکت در جنگ خیبر موقتاً مدینه را ترک
مى‏گفت: «سباع بن عرفطه‏ى غفارى» را جانشین خود قرار داد. (۹) در سال نهم هجرت نیز
وقتى براى «جنگ تبوک» رفت، على علیه‏السلام را به جانشینى خود در مدینه برگزید
(۱۰) اما پس از سفر ابدى و غیبت همیشگى خود، براى امت اسلامى چه باید کرد؟

کاروان عظیم حجى که مکه
را ترک گفته به سوى مدینه به راه خود ادامه مى‏دهد. چند روزى راه را پشت سر گذاشته
و آهنگ دراى (۱۱) کاروان در فضا درهم مى‏پیچد. آفتاب چون آتش بر لخته سنگها و ماهورها
مى‏بارد، و چهره‏هاى زنان و مردانى را که در رکاب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم
حج گذارده‏اند و اکنون رنج سفر را بر خود هموار مى‏کنند، مى‏سوزاند.

اصل مسئله جانشینى پیامبر
صلى اللَّه علیه و آله و سلم به عنوان استمرار رسالت، براى خود آن حضرت روشن است، زیرا
خداوند از قبل تکلیف را مشخص کرده و آیه تبلیغ هم بدان گواهى مى‏دهد، بلکه مشکل در
شیوه و زمان تعیین موضوع جانشینى است که ناگاه اطرافیان رسول خدا مشاهده مى‏کنند، چهره
او برافروخته مى‏شود، انقلاب روحى به او دست مى‏دهد و عرق از پیشانى بلندش بر رخسار
سرازیر مى‏گردد.

اینجا سرزمین پهناور «جحفه»
است. در بخشى از دامنه آن گودال بزرگ آبى قرار دارد، که به آن «غدیر» گفته مى‏شود.
نزدیک ظهر روز هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت است و سابقه‏ى آثار و علائم وحى که به پیامبر
صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل مى‏شد، براى یاران و اطرافیان، سابقه‏ى شناخته شده
بود. به همین دلیل وقتى آن حالت را در وجود نازنین رسول گرامى اسلام مشاهده کردند،
با اشاره‏ى او شترش را خوابانیدند. نغمه آسمانى سر رسیده است:

اى پیامبر! آنچه از خداوند
بر تو نازل گردیده، ابلاغ کن. اگر چنین نکنى رسالت الهى را انجام نداده‏اى، بیم نداشته
باش، خداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند. (۱۲)

کاروان متوقف شد و چه جاى
مناسبى! سر سه راهى مدینه و مصر و عراق، اگر جاى دیگر مى‏شد، مصریان و عراقیان بى‏خبر
جدا مى‏شدند…. اینجا «غدیرخم» است…. همگان از گودال آب وضو گرفتند و در آن دامنه
پاک و صاف صحرا نماز ظهر را به امامت رسول خدا به جاى آوردند. به دستور پیامبر صلى
اللَّه علیه و آله و سلم افرادى را که جلو رفته بودند بازگرداندند و دنباله‏روهاى قافله
هم سر رسیدند و توقف کردند، در دامنه غدیر جمعیت انبوهى تا یکصد و بیست هزار نفر گرد
آمده است. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏خواهد سخنرانى کند و پیام مهمى را
ابلاغ نماید. از جهاز شترها منبر بلندى ساختند پیامبر بر بالاى آن قرار گرفت و به سخنرانى
پرداخت، تقریبا مضمون سخنرانى «عرفات» تکرار شد و افرادى که در نقطه‏هاى مختلف آن دریاى
جمعیت زن و مرد مستقر شده بودند، همه مطالب رسول خدا را به گوش همگان مى‏رساندند.

پیامبر صلى اللَّه علیه
و آله و سلم حمد و ثناى الهى را انجام داد، از حاضران براى رسالت و ولایت خویش اقرارهاى
متعدد گرفت، و آنگاه در حالى که على علیه‏السلام را بر بالاى منبر نزد خود، یک پله
پائین‏تر قرار داده بود، فرمود: «اى مردم! آیا من نسبت به اهل ایمان، از خود آنها ولایت
بیشترى دارم؟» همگان فریاد برداشتند: «همین‏طور است، اى رسول خدا.»

آنگاه رسول خدا صلى اللَّه
علیه و آله و سلم ادامه داد: «من کنت مولاه، فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و
عاد من عاداه.» (۱۳)

هرکس من مولاى او هستم.
این على علیه‏السلام هم مولاى اوست. خدایا! دوست بدار آنکه على علیه‏السلام را دوست
بدارد، و دشمن بدار، با آن که با على علیه‏السلام درستیزد…

سخنرانى رسول خدا صلى اللَّه
علیه و آله و سلم که با فاصله و شمرده صورت مى‏گرفت، و احیاناً افراد در آن میان سؤالهائى
هم مى‏کردند، حدود چهار ساعت طول کشید، و افرادى که لب به «حجرالاسود» گذاشته و عموماً
در زمزم حرم جان شسته و صفاى «صفا» را به جان خریده بودند، آن را استماع کردند!

در صحراى سوزان «غدیر» شور
و حال بهشتى بوده و در خیمه خلافت على علیه‏السلام، که سه روز در آن سرزمین برافراشته
بود، شکوه و جلال مقدسى موج مى‏زد. هلهله‏ى شادى در فضا اوج مى‏گرفت و افراد دسته دسته
بدان وارد مى‏شدند و ضمن تبریک، دست على علیه‏السلام را به بیعت مى‏فشردند. (۱۴)

از افراد سرشناسى که جلوتر
از دیگران تبریک گفتند و بیعت کردند، عبداللَّه بن قحافه (ابوبکر)، عمر به خطاب، طلحه
بن عبداللَّه، زبیر بن عوام و عبداللَّه بن عباس را مى‏توان نام برد، که ابوبکر و عمر
در حالى که دست على علیه‏السلام را در دست گرفته بودند، مى‏گفتند: «به به، اى پسر ابوطالب،
به تو تبریک مى‏گوئیم، که مولاى هر مرد و زن مسلمان شده‏اى.» (۱۵)

آنگاه هم که خطابه پیامبر
صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان مى‏رسید و موضوع مهم خلافت على علیه‏السلام تثبیت
مى‏گردید، آیه قرآن نازل شد: «امروز کافران از اینکه به دین شما زیانى رسانند، مأیوس
گردیدند، شما از آنان نترسید، از من بیم به دل داشته باشید، امروز دین شما را به سر
حد کمال رساندم و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان بهترین آئین برگزیدم.»
(۱۶)

سرانجام کاروان عظیم یکصد
و بیست هزار نفرى که مدت سه شبانه روز در «غدیرخم» توقف نموده بود، پس از اینکه به
نعمت والاى ولایت و امامت دست یافت به صورت گروههاى مختلف راهى دیار خود گردیدند.

رسول خدا صلى اللَّه علیه
و آله و سلم با یک دنیا شادى فریاد برداشت: یوم غدیرخم، افضل اعیاد امتى… (۱۷)

روز عید غدیرخم، از بهترین
عیدهاى امت من است.

پی نوشت ها :

۱ ـ
حیات محمد، ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۷٫

۲ ـ
حیات محمد، ص ۴۶۰، ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۱۰٫

۳ ـ
ناسخ التواریخ، ج ۴ ص ۱۵، حیات محمد ص ۴۶۱٫

۴ ـ
ناسخ التواریخ، ج ۴ ص ۱۹، حیات محمد ص ۴۶۱٫

۵ ـ
تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۲، ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۲۲٫

۶ ـ
تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۲٫

۷ ـ
ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۳۲٫

۸ ـ
سوره توبه، آیه ۱۲۸٫ (… که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص،
و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.»

۹ ـ
تاریخ پیامبر اسلام، ص ۵۰۰٫

۱۰ ـ
تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۲۵

۱۱ ـ
زنگ بزرگ، جرس- فرهنگ معین.

۱۲ ـ
سوره مائده، آیه ۶۷٫

۱۳ ـ
تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۲، ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۳۹، الغدیر، ج ۱، ص ۱۱٫

۱۴ ـ
ناسخ التواریخ، ج ۴، ص ۴۷٫

۱۵ ـ
الغدیر، ج ۱، ص ۲۸۳٫

۱۶ ـ
سوره مائده، آیه ۳٫

۱۷ ـ
الغدیر، ج ۱، ص ۲۸۳٫

اشتراک گذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.