مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

تشرف یافتن محضر امام زمان(عجل الله)

 

۴۲
به نام خداوند بخشنده و مهربان

مقدمه:

در روز نیمه شعبان سال ۲۵۵ (۱) یا ۲۵۶ (۲) هجری، خورشید جهان گستر عالم وجود شروع به تابیدن کرد و شعاع نور خود را بر صفحه هستی منتشر ساخت، نام او نام جدش رسول الله صلی الله علیه و آله (م. ح. م. د) و کنیه‌اش همچون او «ابو القاسم.» بود، پدرش امام حسن عسکری علیه السلام پیشوای یازدهم شیعیان و مادرش نرجس بود که به او ریحانه و سوسن هم می‌گفتند. آن حضرت دارای القاب بسیاری است به طوری که محدث نوری با استفاده از آیات و روایات ۱۸۲ لقب برای آن حضرت ذکر نموده که برخی از آنها عبارتند از: ابا صالح، بقیه الله، بقیه الانبیاء، حجه الله، خلیفه الله، صاحب الزمان، صاحب الامر، مهدی، قائم و منتظر. (۳)

تولد آن حضرت علیه السلام با یکی از سخت‌ترین دوران تاریخ امامت مصادف بود، دورانی که حکام ستمگر عباسی می‌دانستند مهدی موعود از نسل حضرت عسکری علیه السلام خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی آن حضرت بودند تا بتوانند فرزند ایشان را به قتل برسانند، ولی به خواست خداوند تلاش آنان همچون تلاش فرعونیان – که در صدد نابودی حضرت موسی بودند – بی ثمر ماند و امام مهدی علیه السلام به صورت کاملا مخفیانه دیده به جهان گشودند و بارقه‌های امید را در دل شیعیان بوجود آوردند.

این فشارها و جو اختناق که بویژه از زمان امام جواد علیه السلام رو به گسترش بود نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایتها و راهبریهای امامان علیهم السلام در جامعه در حد نصاب لازم وجود ندارد، از اینرو حکمت الهی اقتضا کرد که پیشوای دوازدهم از دیدگان غائب باشد تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه به وجود آید و شرائط حضور امام علیه السلام فراهم گردد. البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید مطلب فوق رمز اساسی غیبت باشد، چنان که در روایات اسلامی به این مطلب اشاره شده است. برای نمونه در روایتی امام صادق علیه السلام به زراره می‌فرماید: «ان للغلام غیبه قبل ان یقوم. قال قلت: و لم؟ قال: یخاف؛ امام زمان علیه السلام قبل از قیام خویش مدتی از دیدگان غائب خواهد بود. زراره می‌گوید: عرض کردم: چرا؟ حضرت فرمودند: [بر جان خویش] بیمناک است..» (۴)

دیر گاهی است پناهنده این درگاهم

بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم

گرچه در هر نفسی کالبدم می‌میرد

به امید تو بود زنده دل آگاهم

گاهی از ذوق لبت لاله صفت می‌شکفم

گاهی از شوق قدت شمع صفت می‌کاهم

گر برانی ز درم از همه درویش ترم

ور بخوانی به برم بر همه شاهان شاهم

پرتویی گر ز تو تابد به من ‌ای چشمه نور

شجر سینه سینا و لسان اللهم

گر ز چاه غم و نفرت تو نجاتم بخشی

یوسف مملکت مصرم و صاحب جاهم

تیشه ریشه کن قهر تو را من کوهم

کهربای نظر لطف تو را من کاهم

بستان داد من از طالع بیدادگرم

ورنه در خرمن گردون زند آتش آهم

تیره و تار شد از دود دل آیینه فکر

ترسم آن آینه حسن جهان آرایم

«مفتقر» خاک ره گوشه نشین در توست

بهر او گوشه چشمی زشما می‌خواهم

(مرحوم کمپانی)

شبهه تکذیب رؤیت
در برخی از متون روایی، حدیثی نقل شده که باعث ایجاد ابهام و تردید در رؤیت امام زمان علیه السلام در دوران غیبت کبری شده است، از اینرو در این نوشتار برآنیم تا پس از نقل حدیث، به بررسی اجمالی موضوع بپردازیم.

طبرسی در احتجاج به صورت مرسل نقل می‌کند که توقیعی از ناحیه مقدسه برای «ابی الحسن سمری.» آخرین نائب خاص امام زمان علیه السلام به این صورت نوشته شد: «یا علی بن محمد السمری اسمع اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت ما بینک و ما بین سته ایام فاجمع امرک ولاتوص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک؛‌ای علی بن محمد سمری! بشنو، خداوند اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند، همانا تو در فاصله شش روز دیگر خواهی مرد؛ پس کارهایت را جمع کن و به احدی وصیت نکن تا بعد از وفاتت جانشین تو گردد. (به این معنی که نائب دیگری برای امام زمان علیه السلام معرفی نکن) ..»

«فقد وقعت الغیبه التامه فلاظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا؛ همانا غیبت کبری محقق شد؛ پس ظهوری نیست مگر پس از اجازه خداوند عزوجل و این بعد از مدت طولانی و سختی [و تیرگی] دلها و پر شدن زمین از ظلم است..»

«و سیاتی من شیعتی من یدعی المشاهده الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذب مفتر؛ و بزودی از شیعیان من کسانی مشاهده مرا ادعا خواهند کرد، آگاه باش که هر کسی پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی دعوی مشاهده کند، دروغگو و افترا زننده است..» (۵)

روشن است که این روایت در صدد بیان این نکته است که هر کسی ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام را نمود باید تکذیب شود، ولی از طرفی در متون روایی و تاریخی و غیره وقایعی مربوط به دیدار با امام عصر علیه السلام نقل شده که عده‌ای از ناقلین، بزرگانی هستند که احتمال کذب در مورد آنها راه ندارد. از اینرو عده‌ای از دانشمندان اسلامی به بررسی سندی و دلالتی این روایت پرداخته و مواردی را یادآور شده اند که در ادامه به قسمتهایی از آنها اشاره می‌کنیم:

الف) یک روایت زمانی می‌تواند حجیت داشته باشد و کاشف از واقع باشد که از نظر سند کامل باشد، یعنی سلسله افرادی که این کلام را به معصوم علیه السلام نسبت می‌دهند مشخص، ثقه و مورد اطمینان باشند تا کلام و نقلشان گواهی دهد که این مطالب از معصوم صادر شده است. چنان که گفته شد این روایت «مرسل.» است؛ یعنی عده‌ای از راویان آن مشخص نیستند و معلوم نیست که آیا افرادی مورد وثوق بوده اند یا خیر؟ پس نمی‌توان با اتکاء به این روایت مرسل، آن همه وقایع تاریخی معتبر را نادیده گرفت؛ وقایعی که افراد معتبری چون شیخ طوسی، علامه مجلسی، شیخ صدوق و دیگران نقل کرده اند. (۶)

ب) این روایت – در صورتی که صحیح و معتبر باشد – در صدد نفی مشاهده امام علیه السلام نیست، بلکه چون دوران غیبت صغری با مرگ علی بن محمد سمری به پایان می‌رسید، امام علیه السلام با این توقیع پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری را اعلام فرمودند و از آنجا که ویژگی خاص غیبت کبری نبودن نواب خاص برای ایشان است، از اینرو امام علیه السلام این امر را که کسی ادعای رؤیت ایشان را به عنوان یکی از نواب آن حضرت بنماید منتفی اعلام فرمودند و مدعی چنین امری را کاذب خواندند. (۷)

ج) این روایت ناظر به مکان و محل زندگی امام است، یعنی محل زندگی امام مخفی است و هیچ کس نمی‌تواند از محل زندگی آن حضرت علیه السلام مطلع شود و ایشان را ملاقات کند، ولی ملاقات و مشاهده ایشان به طرقی که برای اولیاء اتفاق می‌افتد هیچ گاه مورد انکار واقع نشده است که در مکانهای گوناگون از قبیل مسجد سهله، عرفات و… ایشان را ملاقات کرده اند. (۸)

ایمان به غیب
مشاهده جمال نورانی امام زمان علیه السلام کرامتی است که فقط اوحدی از انسانهای پاک و صالح را شایستگی رسیدن به آن مقام بلند است؛ چرا که راه یافتن و مفتخر شدن به چنین کرامت و فیضی رنجها و سختیها و ریاضتهای نفسانی زیادی را می‌طلبد که انجام و تحمل آن بر همگان میسر نیست. اما ممکن است این سؤال در ذهن بوجود آید که آیا ممکن نبود همگان توفیق دیدار این گل خوشبوی بوستان امامت را پیدا می‌کردند و با خیالی آسوده راه ایمان و تقوا را در پیش می‌گرفتند و در برخی اوقات به ورطه شک و ابهام و تردید نمی‌افتادند؟ آیا تحمل سختی و غم فراق امام و پیشوایشان، آثار و برکاتی برای آنها به دنبال دارد؟

در پاسخ باید بیان شود که اگر چه ایمان به امور محسوس بسی راحت‌تر و آسان‌تر است، ولی ایمان به امام عصر علیه السلام که در غیبت کبری به سر می‌برند و عامه مردم از دیدار ایشان محروم هستند دارای ارزش زیادی است، به حدی که در روایات اسلامی از مصادیق ایمان به غیب شمرده شده است. در روایتی عیسی بن ابی القاسم نقل می‌کند که از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه سؤال کردم «الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب.» (۹) ؛ «الم. این کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزگاران است. [پرهیزگاران] آنها هستند که به غیب ایمان می‌آورند..» امام علیه السلام فرمودند: «المتقون شیعه علی علیه السلام و الغیب فهو الحجه الغائب و شاهد ذلک قول الله عز وجل: و یقولون لولا انزل علیه آیه من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین؛ (۱۰) متقین شیعیان علی علیه السلام هستند و منظور از غیب، حجت غائب [امام عصر علیه السلام] است و شاهد این گفتار قول خداوند عزوجل است [که می‌فرماید] : و می‌گویند: چرا معجزه‌ای از طرف پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟ بگو غیب برای خدا است، شما در انتظار باشید من هم با شما در انتظارم..» (۱۱)

روشن است که ایمان به امام عصر علیه السلام و پیروی از ایشان زمانی ارزش بیشتری پیدا می‌کند که انسان علی رغم مشاهده نکردن ایشان، با توجه به وعده‌های الهی که در آیات الهی و روایات اسلامی مشهود است، خویشتن را در زمره یاران و منتظران واقعی آن امام همام قرار دهد.

در روایتی ابی بصیر از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی که عده‌ای از اصحاب نزد ایشان بودند دو بار فرمودند: «اللهم لقنی اخوانی؛ خداوندا برادران مرا به من برسان..» اصحاب عرض کردند:‌ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمودند: «انکم اصحابی، و اخوانی قوم فی آخر الزمان آمنوا و لم یرونی؛ شما اصحاب من هستید و برادران من مردمی در آخر الزمان هستند که ایمان می‌آورند با اینکه مرا ندیده اند..» و در پایان فرمودند: «لاحدهم اشد بقیه علی دینه من خرط القتاد فی اللیله الظلماء او کالقابض علی جمر الغضا. اولئک مصابیح الدجی ینجیهم الله من کل فتنه غبراء مظلمه؛ هر یکی از آنها در پایداری بر دین خود از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی شدیدتر [و مقاوم تر] است، و یا مانند کسی است که پاره‌ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاه دارد. آنها چراغهای شب تار می‌باشند، خداوند آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می‌دهد..» (۱۲)

با توجه به مطالب بیان شده، در ادامه بر آنیم تا به مواردی چند از هزاران واقعه‌ای اشاره کنیم که انسانهای پاک و مخلص توانسته اند به محضر آن منجی جهانی شرفیاب شوند و خود را از آب زلال چشمه سار امامت سیراب گردانند و وجود خود را از اشعه‌های نورانی آن خورشید تابناک منور سازند و روح و روان خویش را از عطر خوشبوی بوستان ولایت معطر کنند.

۱. حل مشکلات علمی

علامه مجلسی نقل می‌کند که جماعتی از علماء از «سید میر علام.» برای من حکایت کرده اند که ایشان خود نقل کردند: در یکی از شبها در صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام بودم، قسمت عمده‌ای از شب گذشته بود و من مشغول قدم زدن بودم، دیدم که شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین می‌رود، وقتی نزدیک رفتم دیدم استاد بزرگوارم مولانا احمد اردبیلی (۱۳) – قدس الله روحه – است. من خودم را از وی پنهان کردم تا اینکه به طرف درب حرم آمد، در بسته بود، به مجرد رسیدن او درب باز شد و او داخل حرم گردید، شنیدم که سخن می‌گوید مثل اینکه با کسی در گوشی حرف می‌زند.

بعد از آن از حرم بیرون آمد و درب بسته شد، من هم از پشت سر به دنبال او رفتم تا از شهر نجف خارج شد و به سمت کوفه رفت، من دنبال او بودم ولی او مرا نمی‌دید تا اینکه داخل مسجد کوفه شد و به سمت محرابی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آنجا شهید شد رفت و مدتی در آنجا ایستاد، پس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد.

من همچنان پشت سر او بودم تا اینکه نزدیک مسجد حنانه رسیدم، در آنجا سرفه‌ام گرفت به طوری که نتوانستم خودداری کنم، وقتی صدای سرفه مرا شنید برگشت، نگاهی به من کرد و پرسید تو میر علام هستی؟ گفتم: آری. گفت: اینجا چه می‌کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بودم، شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می‌دهم آنچه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید. گفت: می‌گویم ولی به این شرط که تا من زنده‌ام به کسی نگویی. وقتی به وی اطمینان دادم فرمود: در پاره‌ای از مسائل علمی فکر می‌کردم و حل آن برایم مشکل بود، به دلم افتاد که خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حل مشکل را از آن حضرت بخواهم. موقعی که به درب حرم رسیدم چنان که دیدی درب به رویم گشوده شد و داخل حرم رفتم و از خداوند مسئلت نمودم که مولایم جواب سؤالم را بدهد، ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: برو به مسجد کوفه و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان تو است. من هم پهلوی محراب مسجد کوفه آمدم و آن حضرت را آنجا دیدم، مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل بر می‌گردم. (۱۴)

۲. طی الارض

مرحوم مجلسی از پدرش (مجلسی اول) نقل می‌کند که: مرد شریف و نیکوکاری در زمان ما بود که او را «امیر اسحاق استرآبادی.» می‌گفتند. وی چهل مرتبه پیاده به حج بیت الله رفته بود و در میان مردم مشهور بود که طی الارض دارد. او در یکی از سالها به اصفهان آمد، من نزد وی رفتم و آنچه درباره او شهرت داشت از خودش جویا شدم. او گفت: در یکی از سالها با کاروان حج به زیارت خانه خدا می‌رفتم، وقتی به محلی رسیدیم که تا مکه هفت یا نه منزل راه بود، به عللی از کاروان بازماندم چندان که کاروان از نظرم ناپدید گشت و راه را گم کردم، در نتیجه سرگردان شدم و تشنگی بر من غلبه کرد به طوری که از زندگی خود ناامید شدم، در آن هنگام صدا زدم یا صالح، یا ابا صالح! راه را به من نشان بده رحمت خدا بر تو باد، ناگاه شخصی از دور به نظرم رسید، چون با دقت نگاه کردم به اندک مدتی نزد من آمد، دیدم جوانی خوش سیما، پاکیزه لباس و گندم گون است که به هیئت مردمان شریف بر شتری سوار شده و مشک آبی هم با خود دارد، من به وی سلام نمودم و او هم جواب سلام مرا داد و پرسید: تشنه هستی؟ گفتم: آری. او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم. آنگاه گفت: می‌خواهی به کاروان برسی؟ گفتم: آری. او مرا پشت سر خود سوار کرد و به طرف مکه رهسپار گردید، من عادت داشتم هر روز حرز یمانی می‌خواندم، پس شروع به خواندن آن کردم، آن جوان در بعضی جاهای آن می‌گفت: این طور بخوان! چیزی نگذشت که به من گفت: اینجا را می‌شناسی؟ وقتی نگاه کردم دیدم در ابطح (محلی در بیرون مکه) هستم، گفت: پیاده شو، وقتی پیاده شدم او برگشت و از نظرم ناپدید شد، در آن موقع متوجه گردیدم که امام زمان علیه السلام بود، از گذشته پشیمان شدم و بر مفارقت و نشناختن وی تاسف خوردم. بعد از هفت روز کاروان آمد، چون آنها از زنده بودن من مایوس بودند وقتی مرا در مکه دیدند مشهور شدم که «طی الارض.» دارم.

پدرم فرمود: من هم حرز یمانی را نزد وی خواندم و آن را تصحیح نمودم و برای قرائت آن از وی اجازه گرفتم. (۱۵)

۳. شفا و رستگاری

از مرحوم «شمس الدین.» فرزند «اسماعیل هرقلی.» (۱۶) حکایت شده که: پدرش در جوانی دچار بیماری و زخم شدید و عفونی در پای چپ خود شد به حدی که او را سخت در فشار قرار داده و زندگی‌اش را به خطر افکنده بود. این زخم چرکین بویژه در فصل بهار شکافته می‌شد و خون و چرک از آن جریان می‌یافت. او از شدت ناراحتی از روستای خود حرکت کرد و به سوی «حله.» آمد و نزد سید گرانقدر رضی الدین «علی بن طاووس.» رفت. سید پزشکان شهر را برای معاینه او دعوت کرد؛ ولی پزشکان اظهار عجز کردند. او به همراه «سید» به بغداد آمد و در آنجا به پزشکان ماهر و حاذق مراجعه نمود و آنان پس از معاینه همان نظر پزشکان حله را داشتند. پس از آن بیمار با ناامیدی به شهر مقدس سامرا رفت تا به امام زمان علیه السلام توسل جوید. پس از چند روز اقامت در سامرا به طرف نهر «دجله.» رفت و پای خویش را – که به دلیل جریان خون و چرک آلوده بود – شستشو داد و لباس تمیز و جدیدی به تن کرد و بازگشت. در میانه راه به چهار سوار برخورد کرد که یکی از آنان لباس ویژه بزرگان و علمای دینی را بر تن کرده بود. همه پیاده شدند و سه نفر از آن گروه در دو سوی راه ایستادند و به بیمار سلام کردند و آن شخصیت پر شکوه که گویی سالار آنان بود به طرف بیمار آمد و گفت: «انت غدا تروح الی اهلک؛ تو فردا به سوی خاندان و اهل خود باز می‌گردی..» پس فرمود: جلو بیا تا زخم پایت را ببینم، اسماعیل پیش رفت و آن شخص بزرگوار دست خود را بر پای او کشید و آنگاه بر مرکب خویش سوار شد. یکی از آنان گفت: «افلحت یا اسماعیل؛‌ای اسماعیل شفا یافتی و رستگار شدی..»

اسماعیل از اینکه آنان او را به نام و نشان می‌شناختند شگفت زده شد. یکی از سواران گفت: ایشان را نشناختی؟ امام عصر علیه السلام است. در این هنگام اسماعیل از غفلت بیدار شد و به سرعت خود را به آن شهسوار شفا بخش رسانید و پای او را که در رکاب بود در آغوش کشید و بوسه باران ساخت و در نهایت «اسماعیل.» به دستور امام علیه السلام و اصرار همراهان از امام علیه السلام جدا شد و امام علیه السلام و یارانش او را تنها گذاشتند. بعد از آن «اسماعیل.» به مرقد منور امام هادی و عسکری علیهما السلام رسید و مردم پس از اینکه متوجه سلامتی او شدند به سوی او هجوم بردند و پیراهنش را به عنوان تبرک پاره پاره کردند. پس از یک روز «اسماعیل هرقلی.» به سمت بغداد حرکت کرد، وقتی به بغداد رسید انبوه مردم که از ماجرای شفای او آگاهی یافته بودند گرد او را گرفتند و پیراهنش را به منظور تبرک ذره ذره کردند و بردند. «سید بن طاووس.» و گروه دیگری که همراه او بودند به استقبال «اسماعیل هرقلی.» آمدند و مردم را پراکنده ساختند. هنگامی که «سید» او را دید فرمود: اسماعیل آیا تو شفا یافته ای؟ پاسخ داد: آری. سید گرانقدر از مرکب پیاده شد و پای اسماعیل را مشاهده کرد، اما اثری از زخم نیافت و از شوق بیهوش شد. (۱۷)

۴. مصونیت از اشتباه

آقا سیدعلی صاحب ریاض از خط علامه حلی در حاشیه یکی از کتابهایش نقل می‌کند که: علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام می‌رفت و بر حماری سوار بود و تازیانه‌ای برای راندن حیوان در دست داشت. از روی اتفاق در اثنای راه شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر فتح باب مسئله و مکالمه نمود. علامه دانست که او مردی است عالم و خبیر و لذا در مقام سؤال از برخی مشکلات علمی بر آمد و دید او حلال مشکلات است. علامه فهمید که وحید و یگانه عصر است، زیرا کسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود. تا آنکه در اثنای راه بحثی به میان آمد که آن شخص بر خلاف علامه فتوی داد، علامه انکار کرد و گفت: این فتوی بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری که وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم. آن مرد گفت: دلیل این حکم حدیثی است که شیخ طوسی – علیه الرحمه – در کتاب تهذیب خود نوشته است. علامه گفت: چنین حدیثی در تهذیب ندیده‌ام که شیخ طوسی یا دیگران نقل کرده باشند. آن شخص گفت: آن نسخه از کتاب تهذیب را که در اختیار داری فلان مقدار ورق بزن، در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید. وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر گردید که این شخص کیست که چنین از غیب سخن می‌گوید. سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال نمود – در حالی که از غایت تفکر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -: آیا مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع گردیده درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد یا نه؟ آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود: چگونه امکان ندارد و حال آنکه هم اکنون دست او در میان دست تو می‌باشد. علامه به محض اینکه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارک آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن کرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد کسی را ندید؛ لذا افسرده و ملول گردید و پس از مراجعت به خانه کتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود و لذا در حاشیه کتاب به خط خود نوشت: این حدیثی است که مولای من صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر داد. (۱۸)

_____________________________________________________________________________________________
پاورقــــــــــــــــــــی
۱) الارشاد، شیخ مفید، اعلمی للمطبوعات، ص ۳۴۶؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، کتابفروشی اسلامی، ج ۲، ص ۱۰۴.
۲) بحارالانوار، مرحوم مجلسی، المطبعه الاسلامیه، ج ۵۱، ص ۱۵.
۳) نجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، علمیه اسلامیه، ص ۲۸.
۴) اصول کافی، مرحوم کلینی، مطبعه الحیدری، ج ۱، ص ۳۳۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، همان ص ۱۱.
۵) الاحتجاج، مرحوم طبرسی، منشورات نعمان، ج ۲، ص ۲۹۷؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسی، چاپ تبریز، ص ۲۵۷؛ کمال الدین، همان، ص ۱۹۳؛ بحارالانوار، همان، ج ۵۱، ص ۳۶۱.
۶) بحار الانوار، همان، ج ۵۳، ص ۳۱۸.
۷) همان، ج ۵۲، ص ۱۵۱.
۸) همان و بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴.
۹) بقره/۱ تا ۳.
۱۰) یونس/۲۰.
۱۱) کمال الدین و اتمام النعمه، همان، ص ۱۰؛ بحارالانوار، همان، ج ۵۲، ص ۱۲۴.
۱۲) بحارالانوار، همان، ج ۵۲، ص ۱۲۴.
۱۳) ملا احمد اردبیلی نجفی متوفی ۹۹۳ ه – که در میان فقهاء وبزرگان به «محقق اردبیلی.» و نزد عموم به «مقدس اردبیلی.» مشهور است – از مشاهیر فقها و محققین ما است. در فقه، اصول، حکمت و کلام استاد مبرز، و در زهد و تقوا یگانه روزگار بوده است. دانشمندان بزرگی چون ملا عبدالله شوشتری، شیخ حسن صاحب معالم، سیدمحمد صاحب مدارک، امیر فیض الله تفرشی و میر علام از شاگردان وی می‌باشند.
۱۴) بحارالانوار، همان، ج ۵۲، ص ۱۷۶.
۱۵) همان، ج ۵۲، ص ۱۷۵.
۱۶) «هرقل.» نام روستایی در منطقه «حله.» بود و «حله.» شهری است در عراق که در ۴۰ کیلومتری کربلا است.
۱۷) کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اربلی (ابن طاووس) ، مکتبه بنی هاشم، ج ۳، ص ۱۸۳؛ بحارالانوار، همان، ج ۵۲، ص ۶۱.
۱۸) قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۷۷؛ دار السلام، عراقی میثمی، کتابفروشی اسلامیه، ص ۲۸۸.

اشتراک گذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.