مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

ادعای مهدویّت در طول تاریخ

۶۲-۱

نگاهى به تاریخ اسلام نشان مى‏ دهد که در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدویت کرده اند، یا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مى‏ پنداشته اند. این امر نشان مى‏ دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجى غیبى، در میان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخى از نشانه ‏هاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعیان یاد شده تطبیق مى‏ کرده، آنان از این موضوع سو استفاده کرده و خود را مهدى قلمداد نموده اند. یا چه بسا خود آنان ادعایى نداشته اند لکن برخى از عوام الناس از روى نادانى یا شدّت ستم و بیدادگرى حکومت ها یا عجله ‏اى که در ظهور مهدى داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع نشانه‏ هاى حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور کرده اند.
به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفیه» را چون هم نام و هم کنیه پیامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر این باور بوده اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر مى‏ شود و بر دنیا مسلّط مى‏ گردد.(۱)
گروهى از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام) نمرده، بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمى‏ میرد و همان «قایم» موعود است و قیام مى‏ کند و بر دنیا مسلّط مى‏ شود.(۲)
«محمد» مشهور به «نفس زکیه» پسر عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانیقى عباسى قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدى موعود است و با تکیه روى این موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد.(۳)
در جریان قیام نفس زکیه، «محمد بن عجلان» که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وى برخاست. وقتى که محمد شکست خورد و کشته شد، «جعفر بن سلیمان» – حاکم مدینه – ابن عجلان را احضار کرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع براى او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است که در روایات آمده است.(۴)
عین این گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبد الله همکارى کردم که یقین داشتم او همان مهدى موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکى در این موضوع نداشتم و هنگامى که کشته شد فهمیدم که او مهدى نیست، و بعد از این دیگر فریب کسى را نخواهم خورد.(۵)
منصور نیز، که نامش «عبد الله» و نام پسرش «محمد» بود، بر پسر خویش لقب مهدى گذارده و ادعا مى‏ کرد که مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زکیه!(۶)
همچنین مى‏ بینیم که برخى از فرقه‏ ها، به مهدویت بعضى از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً «ناووسیه» حضرت صادق(علیه السلام) را مهدى و امام و زنده و غایب مى‏ پنداشتند.(۷)
«واقفیه» همین اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر(علیه السلام) داشتند.(۸) و بر این باور بودند که آن حضرت نمى ‏میرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط شود و سراسر دنیا را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم شده است و او همان قایم، مهدى است.(۹)
و بالاخره گروهى نیز پس از رحلت امام حسن عسکرى(علیه السلام) فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام «قایم» مى‏ باشد.(۱۰)
اینها نمونه هایى است که نشان مى‏ دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بوده اند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهى است که سوء استفاده برخى بازیگران از موضوع مهدویت در بعضى از ادوار، هرگز نمى‏ تواند مجوّزى براى انکار اصل مسیله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیارى از سوى عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوى، در دنیا کم نبوده اند…ادیان ساختگى نیز در دنیا کم نبوده است. ولى اینها هرگز دلیل این نمى ‏شود که کسى منکر اصل وجود خداو نبوت انبیاء گردد.
علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سوء استفاده واقع شده و در راه هاى ضد بشرى به کار مى‏ رود، ولى آیا این باعث مى ‏شود که ما اصل علم و صنعت را نفى کنیم؟!(۱۱)
پی نوشت:
(۱). نوبختى، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵ ه. ق، ص ۲۷؛ شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج ۱، ص ۱۳۲.
(۲). نوبختى، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵ ه. ق، ص ۶۷ و ۶۸.
(۳). ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه. ق، ص ۱۶۵ – ۱۶۶.
(۴). ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ – ق، ص ۱۹۳.
(۵). ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص ۱۹۵.
(۶). ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص ۱۶۲.
(۷). شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج ۱، ص ۱۴۸.
(۸). شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى، ج ۱، ص ۱۵۰.
(۹). نوبختى، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵ ه. ق، ص ۸۰ و ۸۳.
(۱۰). نوبختى، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵ ه”. ق، ص ۹۶.
(۱۱). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، ۱۳۹۰ه.ش، ص ۷۰۹.

اشتراک گذاری

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.