کسی هست که نیست
جانِ ما در گرو جانِ کسی هست که نیست
دردِ ما در پی درمانِ کسی هست که نیست
انتظارِ فرجش افضلالاعمال شده است
دستِ عشاق به دامانِ کسی هست که نیست
میزبان هست ولی دیده ی ما حق بین نیست
کور می گفت که مهمانِ کسی هست که نیست
همه جا هست ولی نیست کسی منتظرش
سر هر سفره پر از نانِ کسی هست که نیست
رد شدم از بغلش ساده و نشناختمش
روزها شامِ غریبانِ کسی هست که نیست
اکثرأ غافل از آن یارِ غریبیم که هست
کلِ خلقت همه از آنِ کسی هست که نیست
محسن صرامی