دلنوشته

مولای من! ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن یا مهدی وا می‌داشتند. ای کاش مهد کودکم، مهد،…

وقتی فصل عوض می شه، خیلی چیزاها هم همراهش عوض میشه. خیلی از ما اول سال که میشه تصمیم های خوب خوب میگیریم و در…

روزها در حال گذر شب ها در حال عبور این زمان است که در گذرِِ جاری حضورت قدم می زند در خلقت و…

جانم به قربانت اى پنهانى که از میان ما بیرون نیستى ... جانم به قربانت اى دور از نظرى که از ما دور نیست... جانم…

مولای من ! می خواهم امروز با شما حرف بزنم چرا که اعتقاد دارم ،یَسْمَعونَ کَلامی ، پس ای آقای مهربانی ها ! در…

سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و تنهایی نظاره گر تمام…

هر چه سلام  دارم تقدیم می کنم به جاودانگیِ یک اتفاق؛ از خلف وعده تا انتظار! سلام آقا. دلخوشیَم تنها به همین…

باران را نمی خواهم. وقتی تو نیستی ، باران تمام اشک های دلتنگ را همنوا با خویش جاری می کند و بغض ها می شکند.…

مهدی ز نوکر سیر نیست گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست سر بر زمین افکند و گفت خود کرده را تدبیر نیست اشکی…