مهدویت"منجی"امام زمان"موعود"انتظار"متن و عکس مهدوی"شعرمهدوی"مدعیان دروغین مهدویت"انتظار"منتظر"شعرمهدی

علامه میرجهانی تشرف یافته محضر امام زمان(عجل الله)

Mirjahani3

معرفی یکی از تشرف یافتگان محضر حضرت ولیعصر حجت بن حسن المهدی(عجل الله)
علامه آیت الله سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی(ره) در محمد آباد جرقویه از توابع اصفهان متولد شد.پنج ساله بود که به مکتب رفت. قرآن را در هفت سالگی یاد گرفت.
در اصفهان و نجف اشرف به تحصیل علوم دینی پرداخته است و از محضراساتید زمان استفاده کرد.بزرگانی همچون:
حاج شیخ محمد رضا رضوی خوانساری و مرحوم میرزا احمد اصفهانی و مرحوم آیت الله شیخ محمد علی فتحی دزفولی و آیت الله حاج سید ابوالقاسم دهکردی ،همچینین دروس خارج فقه و اصول را محضر آیات عظام حاج میرزا محمد رضا مسجدشاهی و آخوند ملاحسین فشارکی (ره) استفاده کرد.
سال ۱۳۰۵ق. به نجف اشرف رفت و از محضر بزرگانی همچون آیت الله رجالی، حاج شیخ عبدالله مامقانی و آیت الله آقا ضیاء الدین عراقی(ره) بهره برد.
جنبه های والای روحانی و اخلاقی، او را یکی از یاران خاص آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) قرار داد. به حدی که بعداز مدتی مسئولیت تنظیم و ترتیب نوشته ها؛ و امور مالی آیت الله اصفهانی به علامه میرجهانی واگذار شد.
در این زمان بود که پدرش اصرار کرد به اصفهان بیاید. او هم همه چیز را گذاشت و به اصفهان آمد. اما پس از مدتی پدرش را از دست داد و راهی شهر مشهد شد. و هفت سال در جوار حضرت علی بن موسی الرضا(ع) از انوار آن مضجع شریف بهره ها برد.
علامه میرجهانی در این ایام فعالیت های علمی اش را ادامه داد. در کتابخانه آستان قدس رضوی نسخ خطی قدیمی را تصحیح می کرد. بقیه اوقاتش را هم به تدریس و نوشتن می گذراند. محل اصلی فعالیت های ایشان در مشهد، دو حجره در صحن عتیق بود. بعد از هفت سال به تهران نقل مکان کرد و در آنجا نیز به تبلیغ و تألیف مشغول شد که حاصل این تلاش بی‌وقفه، آثار ارزشمند بسیاری است.

Mirjahani1

تشرف به محضر امام زمان(عجل الله)

تشرف به محضر مقدس حضرت صاحب الامر(ع) و دیدن لایه های پنهانی خلقت یا باطن هستی اگر چه آسان نیست اما در تاریخ سیر و سلوک علمای شیعه نادر نیست. چه بسیار از علمای خاص یا حتی عامه که به محضر مبارک حضرت صاحب الزمان(ع) راه یافته اند و یا در اثر زهد، تقوی و خلوص عارفانه ای که داشته اند، چشم دلشان چیزهایی را دیده که با چشم سر قابل دیدن نیست. علامه میرجهانی از این دسته مردانخدا بوده است.
می فرمودند: به دستور استادم آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای اصلاح برخی از امور و کارها از نجف اشرف رفتم به سامرا پول هم زیاد با خود برده بودم. اول پول ها را بین اهل علم و خدام حرم عسکریین(ع) تقسیم کردم. مخصوصاً برای آسایش و امنیت بیشتر زائران، به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بیشتری دادم. به همین دلیل آنها برای من احترام بیشتری قائل بودند. یک بار کلیددار حرم گفت: آقا اگر در این مدت
که اینجا تشریف دارید، امری داشتید، من در خدمت حاضرم. من هم از او خواهش کردم که اجازه بدهد شب ها در حرم عسکریین(ع) بمانم و دعا کنم. آنها هم قبول کردند. ده شب در حرم مطهر عسکریین(ع) می ماندم و آنها در را به روی من می بستند و می رفتند. اذان صبح می آمدند و در را باز می کردند. شب دهم شب جمعه بود. توی حرم خیلی دعا کردم و زیارت و تشرف به خدمت مولایم حضرت صاحب الامر(عج) را
خواستم. موقع صبح که در را باز کردند، بعد از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم. چون هنوز آفتاب نزده بود و هوا تاریک بود، شمعی در دست گرفتم و از پله های سرداب پایین رفتم. وقتی به صحن سرداب رسیدم، دیدم بدون اینکه چراغی باشد آنجا روشن است. آقای بزرگواری هم نزدیک صفّه مخصوص نشسته بود و ذکر می گفت. از جلوی او گذشتم. سلام کردم و مقابل صفّه ایستادم. زیارت آل یاسین را
خواندم و ایستادم به نماز و زیارت، در حالی که جلوتر از آن آقا بودم. بعد از نماز «دعای ندبه» را خواندم وقتی به جمله «و عرجت بروحه إلی سمائک» رسیدم، آن آقا گفتند:
این جمله از ما نرسیده بگویید «و عرجت به إلی سمائک» بعد گفتند:
«هیچ وقت بر امامت تقدم نکن».
دعا را تمام کرده و به سجده رفتم. در سجده بود که چیزهای دیگری به ذهنم آمد. اینکه سرداب بدون چراغ روشن بود، اینکه آن »آقا« گفت این جمله دعای ندبه از ما نرسیده، اینکه تذکر داد چرا بر امامت مقدم
شده ای؟ فهمیدم چیزی که در حرم مطهر حضرت عسگری(ع) از خدا خواستم، نصیبم کرده است. از سجده که سر برداشتم، خواستم دامن حضرت را بگیرم و با ایشان صحبت کنم، حاجاتم را بخواهم، اما دیگر دیر شده بود. سرداب تاریک بود و هیچ کس هم جز من آنجا نبود

ویژه گی های علامه:

بخشش و کرامت

علامه میرجهانی در کنار همه فضایل و ویژگیهایی که داشتند از خط زیبایی نیز برخوردار بودند.
در زمان جوانی یکی از ثروتمندان جرقویه (محله تولد و سکونت علامه در کودکی و نوجوانی) از ایشان در خواست می کند که یک قرآن با خط زیبا برایش بنویسند و در مقابل سی تومان (به ارزش حدود هشتاد سال پیش) به علامه بپردازد.
علامه میرجهانی پس از کتابت قرآن، آن را می برند و تحویل او می دهند. اما آن فرد به هر دلیل از پرداخت سی تومان مقرر خودداری می کند و در عوض غلات زیاد ( گندم، جو، ارزن و …) به آقا می دهد و علامه آنها را در انبار منزل ذخیره می کنند.
پس از مدتی قحطی منطقه آنها را فرا می گیرد و قیمت غله بسیار بالا می رود. در چنین شرایطی افراد سودجو و طماعی پیدا می شوند که از فرصت سوء استفاده کرده، پول و اشیاء قیمتی مردم از قبیل طلا، نقره و … را به قیمت کم و ناچیز گرفته و در قبلا آنها مقدار اندکی غلات با قیمت گزاف می دهند.
علامه هنگامیکه اوضاع را این چنین می بینند اعلام می کنند:
هر کس احتیاج به غلات دارد بیاید، وسایل و اشیائی ودیعه بگذارد و غلات مورد نیاز خود را ببرد.
درضمن اسم صاحبان آنها را هم یادداشت می نموده اند.
بعد از سه ماه که با الطاف حضرت حق (جل و علی) قحطی بر طرف می شود، علامه اعلام می کنند که افراد بیایند و وسایل به ودیعه گذاشته شده را بگیرند، و در مقابل غلات هیچ بهایی از مردم دریافت نمی کنند.

 

 

مبارزه با هوای نفس

زمانی که آیهٔ الله میرجهانی ساکن تهران بودند مسجدی بود که شرایط مناسبی داشت و اهل مسجد از آقا درخواست کرده بودند امامت جماعت آنجا را عهده دار شوند اما ایشان قبول نمی کردند.

بعضی ها به ظاهر ایشان را نصیحت می کردند و می گفتند:

شما چرا امامت جماعت را تقبل نمی کنید. اگر فبول کنید مردم نیز به فیض می رسند در ضمن اینکه برای شما هم چندان مشکل نیست.

علامه در جواب (به این مضمون) فرمودند:

وقتی امام جماعت وارد مسجد می شود، صفوف آماده جماعت را می بیند و خادم برای ورود آقا صلوات می فرستد و مردم هم سلام و احترام می کنند، امام جماعت یک حالت خوشی پیدا می کند و همین خوشی هوای نفس است. شما که امامت جماعت را می پذیرید افراد نفس کشته ای هستید، اما من می ترسم.

وقتی ایشان این مطلب را فرمودند مخاطب ایشان که در آن زمان امامت جماعت مسجد قائم را برعهده داشتند کناره گیری کرده و هر چه مردم اصرار نموده و متوسل به بیت آیهٔ میلانی و آیهٔ الله قمی شدند باز نگشتند.

 عقیده به رجعت

از عقاید قطعی و اختصاصی شیعیان بحث رجعت می باشد. به این معنا که در زمان ظهور قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) ائمه و خوبان خوب، و هم چنین اشقیاء و بدان بد باز می گردند تا علاوه بر جزاء و پاداش اخروی در همین دنیا هم شاهد عزت اولیا و ذلت اعداء باشند و هر کدام بهره خود را از این دنیا برگیرند.

آقای جلوانی می گویند:

علامه در یکی از سخنرانیها بیان نموده بودند که:

من زمان ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده هستم و آن زمان را درک خواهم کرد.

بعد از فوت علامه شخصی خواب ایشان را می بیند و سوال می کند: مگر شما نفرموده بودید در زمان ظهور زنده هستید و آن زمان را درک می کنید؟

آقا فرموده بودند :

من خودم خواستم که بروم و زمان آقا امام زمان بر می گردم.

۳۴۱۴

دعا و اذکار

ذکر آقا یا حیٌ یا قیوم بود و می فرمودند :

منظور از حی امام زمان است و منظور از قیوم هم که به معنای قیام کننده است نیز امام زمان می باشد.

(این ذکر در قرآن در سه مورد وارد شد و همانگونه که می دانیم قرآن دارای بطونی می باشد و منافاتی ندارد که حی و قیوم صفت برای ذات خداوند تبارک و تعالی باشد و در جای دیگر اشاره به یکی از جلوه های بارز حیات و قیام الهی یعنی حضرت بقیه الله الاعظم باشد).

الحمدلله

از دیگر اذکار مدام آقا ذکر الحمدلله بود که به اتفاق کلیه آشنایان درخلوت و جلوت و آهسته و گرفتاریها و شادمانی ها به آن می پرداختند.

پسر علامه نقل می کردند:

در زمان کودکی در محله خواجوی اصفهان منزل داشتیم و شبها پدرم منبر و سخنرانی داشتند و افراد دنبالشان می آمدند و ایشان را می بردند.

یک شب من هم همراه پدرم راهی شدم. از محله خودمان که خارج شدیم از مسیری گذشتیم که کوچه ها و گذرهایی داشت در حالیکه در آن زمان در بیرون از محله خواجوی خانه و آبادی وجود نداشت و من در آن لحظه متوجه این مطلب نبودم بالاخره وارد باغی شدیم که جمعیت زیادی در آن بود. پدرم به منبر رفته و برای آنها سخنرانی نمودند.

پس از اتمام منبر که خواستیم برگردیم، دیگر اثری از آن جمعیت ندیدم و در تمام طول مسیر برگشت هم از آن فردی که همراه ما می آمد و فانوس به دست داشت به شدت می ترسیدم و یکی از ویژگی های اهل آن مجلس این بود که پاهایی شبیه سم داشتند. بعد فهمیدم که آنها، مجلس گروهی از مومنان و شیعیان از طایفه اجنه بوده است.

قبر علامه میرجهانی در کنار قبر مجلسی در کنار بازار اصفهان است.

_____________________________

ماخذ : کتاب به سوی محبوب

اشتراک گذاری
3 دیدگاه ها
  1. جعفری می گوید

    سلام
    ممنون که مشاهیر شهر ما را معرفی کرده اید.
    علامه میرجهانی عارفی والا مقام است که متاسفانه در هشر خود در حد یک سمینار میشناسندش.
    و گمنامی این شخصیت مشهور است

  2. ناشناس می گوید

    پدربزرگم. دوستتون دارم

  3. ناشناس می گوید

    خدا رو شاکرم که همچین بزرگ مردی پدر مادرم بودند روحشون شاد

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.