گل فاطمه(شعر مهدوی)
بنده ام، آمده ام بر در آن بنده نواز
تا درِ لطف کند بر من بی مرتبه باز
در این خانه مرا کاش معطل بکند
شاید آن شاه به خاک در خود داشت نیاز
نزد آن ابر که بارانِ کرم می بارد
همه از دست درازند و من از روده دراز
از غم هجرِ بت روی نگار دل خویش
سالیانیست که در نارم و در سوز و گداز
عجبی نیست ز شوق مه منظومه عشق
دود خاکستر دل روی بیارد به فراز
خارم و آرزوی جان و جنانم این است
رکعتی پشت گل فاطمه افتم به نماز
جعفر ابوالفتحی»