راه شناخت حجت خدا بر اساس ثقلین
راه شناخت حجت خدا بر روی زمین را بر اساس ثقلین چیست؟
در ابتدا باید دانست که حجت خدا در زمین چه کسی می تواند باشد تا بتوانیم بین مدعیان دروغین و راستین تفکیک قائل شویم و راه دقل بازی عده ای سودجو گرفته شود.
«حجّت» از نظر لغت، به معنای برهان و دلیل است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند و جمع آن حجج و حجاج است.(۱) این کلمه در قرآن مجید در موارد مختلفی به کار رفته است؛ از جمله: «لِئَلاَّ یکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَهٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَکانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکِیماً»؛(۲)
«تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران، در مقابل خدا بهانه و حجّتی نباشد و خدا توانا و حکیم است».
و نیز« قُلْ فَلِلّهِ الحُجَّهُ البَالِغَهُ فَلَو شَاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعین» ؛(۳)
«بگو برهان رسا (حجّت) ویژه خداوند است و اگر او میخواست، قطعاً همه شما را هدایت میکرد».
امام کاظم(علیه السلام) فرموده است: «اِنّ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حجّتینِ حُجَهً ظَاهِرَهً وَحُجَهً بَاطِنهً فَاَمَّا الظَاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَالاَنبِیاءُ وَالاَئِمَّهُ وَاَمَّا البَاطِنَهُ فَالعُقُولُ» ؛(۴)
«خداوند را بر مردم دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن که آن عقول مردم است».
پیامبران و اوصیای آنان(علیهم السلام) از این جهت «حجّت» نامیده شدهاند که خداوند به وجود ایشان، بر بندگان خود احتجاج کند. آنان همچنین دلیل بر وجود خدا هستند و گفتار و کردارشان دلیل بر نیاز مردم به قانون آسمانی است.
بر اساس روایات فراوانی، هرگز زمین خالی از حجّت نیست؛ چنان که از امام رضا(علیه السلام) پرسیده شد: آیا زمین از حجّت خالی میماند؟ حضرت فرمود: «لَوْ بَقِیتْ بِغَیرِ اِمَامٍ لَسَاخَتْ» ؛(۵)
«اگر زمین به اندازه چشم برهم زدنی از حجّت خالی باشد، اهلش را فرو میبرد».
از دیدگاه شیعه، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان آخرین حجّت الهی است؛ از این رو به حجه بن الحسن العسکری(علیهما السلام) شهرت دارد.(۶)
داود بن قاسم گوید: از امام دهم(علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدِی الحَسَنُ فَکَیفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ فَقُلتُ لِمَ جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ فَقَالَ: اِنَّکُم لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلایحِلُّ لَکُم ذِکْرُهُ بِاسمِهِ فَقُلتُ کَیفَ نَذکُرُهُ فَقَال: قُولُوا الحُجَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ»؛(۷) «جانشین من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشینِ پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت ؟ عرض کردم: خداوند مرا قربانت کند؛ چرا؟ فرمود: برای آنکه شخص او را نمی توانید ببینید و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم: پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجّت از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)» )).
در بیشتر روایات این لقب به صورت «الحُجَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» به کار رفته است.(۸)
مرحوم شیخ مفید، کلینى، راوندى و بعضى دیگر از بزرگان در کتابهاى خود آوردهاند:
یکى از خادمان حضرت ابوالحسن، امام على هادى علیه السلام – به نام نصیر خادم – حکایت کند بارها به طور مکرر مىدیدم و مىشنیدم که حضرت ابو محمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام در حیات پدر بزرگوارش با افراد مختلف، به لُغت و لهجه ترکى، رومى، خزرى و… سخن مىگوید.
مشاهده این حالات، براى من بسیار تعجّبآور و حیرت انگیز بود و با خود مىگفتم: این شخص – یعنى؛ امام عسکرى علیه السلام – در شهر مدینه به دنیا آمده و نیز خانواده و آشنایان او عرب بوده و هستند، جایى هم که نرفته است، پس چگونه به تمام لغتها و زبانها آشنا است و بر همه آنها تسلّط کامل دارد؟! تا آنکه پدرش امام هادى علیه السلام به شهادت رسید؛ و باز هم مىدیدم که فرزندش، حضرت ابومحمّد عسکرى علیه السلام با طبقات مختلف و زبانها و لهجههاى گوناگون سخن مىگوید.
روز به روز بر تعجب من افزوده مىگشت که از چه طریقى و به چه وسیلهاى حضرت به همه زبانها آشنا شده است؟!
تا آنکه روزى در محضر مبارک آن حضرت نشسته بودم و بدون آنکه حرفى بزنم، فقط در درون خود، این فکر را گذراندم که حضرت چگونه به همه لغتها و زبانها آگاه و آشنا شده است؟!
که ناگهان امام حسن عسکرى علیه السلام به من روى کرده و مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: خداوند تبارک و تعالى حجّت و خلیفه خود را که براى هدایت و سعادت بندگانش تعیین نموده است، داراى خصوصیّات و امتیازهاى ویژهاى قرار داده، همچنین علم و آشنایى به تمام لهجهها و لغتها و حتّى زبان حیوانات را دارد و نیز معرفت به نَسَب شناسى و آشنایى به تمام حوادث و جریانات گذشته و آینده را که خداوند متعال از باب لطف به حجّت و خلیفه خود عطا کرده است. به طورى که هر لحظه اراده کنند، همه چیز و تمام جریانات را مىداند.
سپس امام حسن عسکرى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: چنانچه این امتیازها و ویژگىها نبود، آن وقت فرقى بین آنها و دیگر مخلوق وجود نداشت؛ و حال آنکه امام و حجّت خداوند باید در تمام جهات از دیگران برتر و والاتر باشد. (۹)
پی نوشت:
۱- ر.ک: لسان العرب، ج ۲، ص ۲۲۸.
۲- نساء (۴)، آیه ۱۶۵.
۳- انعام (۶)، آیه ۱۴۹.
۴- کافی، ج ۱، ص ۱۵.
۵- شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۸.
۶- بحارالانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳.
۷- کتاب الغیبه، ص ۲۰۲، ح ۱۶۹؛ کافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۳.
۸- ر.ک: همان؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۵؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۶۴۸.
۹- اصول کافى: ج ۱، ص ۵۰۹، ح ۱۱، الخرایج و الجرایح: ج ۱، ص ۴۳۶، ح ۱۴، إرشاد شیخ مفید: ج۳۴۳ ، بحارالا نوار: ج ۵۰، ص ۲۶۸، ح ۸.
برگرفته از سایت طلبه پاسخگو با کمی تلخیص و اضافات